آفتاب طلایی با حرارتش، دستان ظریف و لطیف سودا را گرم میکرد. گویی داشت با سودا همدردی میکرد و میگفت که در این دنیای بزرگ تنها نیست و هرگز نباید از یاد خدا غافل شود. سودا به آرامی چشمش را باز کرد و با چرخش سر، نگاهی به اطراف کرد و متوجه شد که شب را در بیمارستان گذرانده است …
شابک: | 9786009411924 |
دسته بندی: | عمومی |
موضوع اصلی: | داستان نویسی |
موضوع فرعی: | داستان ایرانی |
نوبت چاپ: | 1 |
وزن: | 462 گرم |
سال انتشار: | 1394 |
نگارش: | تألیف |
زبان: | فارسی |
قطع: | وزیری |
نوع جلد: | شومیز |
تعداد صفحه: | 384 |
پیشنهاد ما