هیچ کس نمی دانست، حتی خودش هم هرگز مستقیم نگفت؛ اما من میدانستم که آن جعبه کوچک فقط برای من است.
سیب های درشتی که رویشان یک ترکه ی پر از شکوفه های سیب گذاشته بود. یادش بود که من چه گلی را دوست دارم و آن را برایم آورده بود... آن شب تا صبح مست بودم. نمی دانم از شمیم گل ها بود که عطرشان قوی تر از خاطرات کودکی ام شده بود یا کسی که آن ها را آورده بود. هرچه بود، من هم به درد سمانه دچار شده بودم. همانطور که او می ترسید پرتقال های آقا عبدالله تمام شود، من هم از تمام شدن سیب های هدیه ی او نگران بودم.
هیچ وقت از دوست داشتن و علاقه اش نگفت؛ اما من می فهمیدمش، لمسش می کردم؛ مانند وقتی که چشمانت بسته است؛ اما گذر نور را از پشت پلک هایت می بینی؛ کم می شود، دور می شود؛ اما تو می دانی که هست که تمام نمی شود.
(( هر وقت خواستی، چراغ ها را خاموش کن! من تاریکی های تو را هم یاد گرفته ام و دوستش خواهم داشت. ))
شابک: | 9786006722087 |
دسته بندی: | عمومی |
موضوع اصلی: | داستان نویسی |
موضوع فرعی: | داستان ایرانی |
نوبت چاپ: | 2 |
وزن: | 530 گرم |
سال انتشار: | 1400 |
نگارش: | تألیف |
زبان: | فارسی |
قطع: | رقعی |
نوع جلد: | گالینگور |
تعداد صفحه: | 424 |
پیشنهاد ما