یادم هست، یکبار مقابل چشمان آبی دوشیزهای بسیار جوان فرود آمدم. آبی چشمانش از ترس، مثل موجی، بیرون پرید و به سینهام خورد. کمی خیس شدم، اما مهم نبود. بعدش، از خنده رودهبر شدیم. در همان یک لحظه عاشقم شده بود. میگفت: “روی زمین و در راهروی متروها دنبالت میگشتم، چگونه از آسمان رسیدی؟” لباسم را تکاندم و عذرخواهی کردم از اینکه ترسانده بودمش و با ناز و دلبرانه گفتم: “آن ابر سپید خوشتراش را میبینی آن بالا؟ از آن چکیدم”. صدای خندههاش بلندتر شد. گفت: “مرا هم میبری آن بالا؟ تا آن ابر؟” گفتم: “عزیزم، نمیماند آنجا، همان بالای برج. اما اگر بخواهی تا بالای برج میبرمت”. گره در ابروان بور و کمانیاش انداخت و گفت: “تو که گفتی از بالای ابرها آمدی!؟” دستپاچه شدم، و این بار من عاشق. منمنکنان، پی حرفی میگشتم که اصلاح کنم اشتباهم را، اما او رفته بود.
شابک: | 9786003767652 |
دسته بندی: | عمومی |
موضوع اصلی: | داستان نویسی |
موضوع فرعی: | داستان ایرانی |
نوبت چاپ: | 1 |
وزن: | 139 گرم |
سال انتشار: | 1398 |
نگارش: | تألیف |
زبان: | فارسی |
قطع: | رقعی |
نوع جلد: | شومیز |
تعداد صفحه: | 128 |
پیشنهاد ما